کد مطلب:316690 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:212

آمدن ذوالجناح از قتلگاه به سوی خیمه ها


همه از خیمه ها بیرون دویدند

ولی سالار زینب را ندیدند



یكی گوید فرس بابای ما كو

یكی گوید فرس مولای ما كو



ای اسب چه شد برادر من

ای خاك سیاه بر سر من



ای اسب، عزیز و سرورم كو

مرگم برسد برادرم كو



ای اسب، تو بی وفا نبودی

با ما تو جفا نمی نمودی





[ صفحه 93]





ای هدهد نامه ی یتیمان

داری چه خبر تو از سلیمان



از خون كه كاكلت خضابست

از بهر چه دیده ات پر آبست



ای بسته زبان، غم كه داری

كز سینه فغان همی بر آری



دانم كه فلك به من چها كرد

آخر ز برادرم جدا كرد



ای آه كه خاك بر سر من

فریاد كه بی برادرم من